مردی خدمت رسول خدا رسید و عرض کرد یا رسول الله پیرمردی هستم دارای عائله ای
سنگین (افراد خانواده من بسیارند ) ضعیف الحال و فرتوت شده ام و تهی دستم ، آیا کسی
هست مرا کمک کند تا بر مشکلات روزگار فائق شوم .
پس آن حضرت به اصحاب نظر کرد و آنان نیز به او نگریستند . و فرمود این مرد سخنانش
را به گوش من و شما رساند ( همگی ما خواسته او را شنیدیم ) از آن میان مردی برخاست
و به او گفت : من دیروز همانند تو ناتوان و فقیر بودم و اورا به منزل خویش برد و یک ظرف پر
از طلا به او داد ( در آن روز داد و ستدها با طلا و نقره بود )
پیر مرد به او گفت: آیا تمام این طلاها برای من است ؟!!
صاحب خانه گفت : آری !
پیرمرد به او گفت : طلاهایت را بگیر . بدان که من نه از جن و نه از انس می باشم (نه جنی
ونه انسانم ) بلکه فرشته ای هستم که ازطرف خدا آمده ام تورا امتحان کنم ، پس تو را
فردی شکرگزار یافتم خداوند به تو جزای خیر دهد !
نظرات شما عزیزان:
.: Weblog Themes By Pichak :.