نجم الدین جعفربن زهدری می گوید :
به بیماری فلج مبتلا شدم ، پس از مرگ پدرم ، مادربزرگ پدریم کمر همت به علاج من بست ، او
با تمام توان به معالجه من پرداخت ، ولی اثری نبخشید .
به او گفتند : از پزشکان بغداد کمک بگیر .
او از پزشکان بغداد دعوت به عمل آورد ، و آنها مدتی طولانی در حله مرا تحت معالجه قرار دادند اما
سودی نبخشید .
تااینکه به او گفتند : اورا به قبه شریف منسوب به امام زمان (عج) در حله ببر تا شفا یابد .
شبی همراه مادربزرگم به زیر گنبد شریف حضرت (علیه السلام ) مشرف شده و در آنجا بیتوته کرده
بودم ، ناگاه به دیدار حضرت موفق شدم .
حضرت رو به من کرد وفرمود : برخیز !
عرض کردم : آقا جان ! یک سال است که نمی توانم از جا برخیزم .
فرمود : برخیز ! به اذن خدا .
ومرا برای برخاستن یاری نمودند .
هنگامی که مردم از شفای من مطلع شدند چنان برای ملاقاتم هجوم آوردند که چیزی نمانده بود
که کشته شوم .
آنها تمام لباس هایم را به عنوان تبرک تکه پاره کردند ، وبر من لباس دیگری پوشانیدند ، آنگاه به
خانه بازگشتم ، و لباس خود را عوض کرده و لباس آن ها را برایشان فرستادم .
نظرات شما عزیزان:
.: Weblog Themes By Pichak :.